برچسب: پرورش گاو شیری

  • انتخاب بستر می تواند تعداد پاتوژن ها را تغییر دهد

    انتخاب بستر می تواند تعداد پاتوژن ها را تغییر دهد

    انتخاب بستر می تواند تعداد پاتوژن ها را تغییر دهد

    بستری مناسب برای رشد باکتری ها، منبع مهمی از پاتوژن های ورم پستان در یک سیستم بسته ایجاد می نماید.

    همواره بحث ورم پستان و نوع بستر در بین دامداران مطرح بوده است و بحث هایی در این زمینه در فضای مجازی مربوط به گروه دامداربرتر صورت گرفته است. استفاده از هرنوع بستری باید منوط به کاهش تماس غدد پستانی با پاتوژن های محیطی و حداقل کردن رشد باکتری در محیط اطراف دام باشد. محققان دانشگاه ایالتی اوهایو بر این باورند که جمعیت باکتری ها در بستر با تعداد باکتری های موجود در انتهای مجرای خروجی شیر از پستان و نیز نرخ بروز ورم پستان مرتبط است. بنابراین کاهش تعداد باکتری ها در بستر به طور کلی موجب کاهش ورم پستان محیطی می شود.

    به طور ایده آل، بستر خوب باید یک بستر کم رطوبت و حاوی مواد غیر آلی باشد تا باکتری ها از آن نتوانند استفاده کنند و رشد یابند. شن شسته شده یا بسترهای شنی بهترین توصیه برای کنترل ورم پستان در نظر گرفته می شوند، چرا که مواد مغذی کم موجود در آن، رشد پاتوژن ها را محدود می کند.

    شن بازیافت شده از مدفوع می تواند دوباره به عنوان بستر استفاده گردد به شرط آنکه درصد رطوبت و حجم مواد آلی موجود در آن در حد شن شسته شده باشد. اما، بازیافت و استفاده مجدد از شن اغلب منجر به مواد آلی بیشتر در بستر و تعداد باکتری بیشتر در تماس با پستان خواهد شد.

    انتخاب بستر اغلب با فراهمی فرآورده های فرعی محصولات زراعی ارزان قیمتی که بومی یک منطقه هستند، تعیین می شود. بسیاری از مواد آلی، مثل خاک اره یا کاه، قبل از استفاده در استال ها حاوی تعداد بسیار کمی پاتوژن های ورم پستان هستند. اما، این نوع بسترها تنها پس از 24 ساعت ماندن در استال، مواد مغذی کافی را برای رشد جمعیت های باکتریایی بالغ بر 10 میلیارد واحد تشکیل کلونی (CFU) در یک گرم از بستر را فراهم می کنند!!!! این رشد سریع باکتری از ایجاد ظاهر خاکی بستر جلوگیری می کند.

    استفاده از بسترهای آلی در استال ها، مقدار و نوع پاتوژن ها را در محیط تحت تاثیر قرار خواهد داد. خاک اره معمولا حاوی جمعیت های قابل رشد کلی فرم هستند. مواد جامد مدفوع کیفیتی مشابه با خاک اره دارد.

    بسترهای کاهی معمولا حاوی کلی فرم کمتری هستند، ولی تعداد استرپتوکوکوس ها در آن بیشتر از بسترهای خاک اره است. در برخی نقاط امریکا از روزنامه پاره استفاده می شود که از لحاظ باکتریایی مشابه با کاه خرد شده می باشد.

    استفاده از باکتریهای غیر هوازی و رقابت اضافی برای مواد مغذی گیاهی، استفاده از مواد جامد کود را متداول کرده است. در این سیستم مدفوع در محیطی بی هوازی تخمیر می شود و در نتیجه جمعیت باکتری های هوازی آن کاهش می یابد. جمعیت باکتری در آن پایین می آید ولی به دنبال استفاده از آن به عنوان بستر به سرعت افزایش می یابد.

    اندازه ذرات بستر نیز اهمیت زیادی دارد و آلودگی باکتریایی محیط را تحت تاثیر قرار می دهد. در مقایسه با بسترهایی با بافت درشت تر، مواد به شدت ریز شده از رشد تعداد باکتری های بیشتر حمایت می کند. مواد ریزتر در مقایسه با مواد درشت تر راحت تر به پوست مجرای خروجی شیر از پستان (سر پستانک) می چسبند و نیز سرپستانک را بیشتر در معرض پاتوژن های ورم پستان قرار می دهند.

  • تاثیر متیونین بر ابقاء آبستنی

    تاثیر متیونین بر ابقاء آبستنی

    تاثیر متیونین بر ابقاء آبستنی

    متیونین به عنوان یک اسید آمینه ضروری محدود کننده در گاوهای شیری شناخته شده است. پژوهش های جدید نشان دادند که متیونین نقش مهمی در تولید مثل ایفا می کنند.  پژوهشگران در یک گله بزرگ در ویسکانسین گزارش کردند گاوهایی که متیونین دریافت کرده بودند اگرچه نرخ گیرایی مشابهی داشتند ولی جذب جنین در گاوهایی که متیونین دریافت کرده بودند کمتر بود.

    پژوهشی که در دانشگاه ایلینویز صورت گرفت گزارش کردند رویان گاوهایی که در دوره پیش از زایش متیونین محافظت شده دریافت کرده بودند و در روزهای 60-72 شیردهی تلقیح شده بودند میزان چربی بیشتری داشتند که این چربی بیشتر به عنوان منبع انرژی برای رویان در زمان استرس مفید خواهد بود.

  • اهمیت NEFA، BHBA، MUN، و BUN در بررسی وضعیت گاوهای شیری

    اهمیت NEFA، BHBA، MUN، و BUN در بررسی وضعیت گاوهای شیری

    اهمیت NEFA، BHBA، MUN، و BUN در بررسی وضعیت گاوهای شیری

    پیشگفتار:

    افزایش تولید شیر سبب مستعد شدن گاوهای شیری به ناهنجاری­ها و بیماری­های متابولیکی مانند کتوز (بالینی و تحت حاد)، کبد چرب، هایپوکلسمی و … شده است. کتوز و کبد چرب دارای ارتباط نزدیکی با یکدیگر بوده و مسئول زیان اقتصادی شدید ناشی از افت تولید شیر و افزایش دام­های حذفی هستند. کتوز بالینی در گاوهای شیری معمولا بین 2 تا 7 هفته­ی آغاز شیردهی دیده می­شود. اگر حتی کتوز بالینی بروز نکند، بیش­تر گاوها در این مرحله از شیردهی ممکن است دچار کتوز تحت بالینی شوند که به صورت افزایش سطح اجسام کتونی خون (بدون هیچ نشانه­ی بالینی) بروز می­کند. در کتوز تحت بالینی، با این که نشانه­های بالینی دیده نمی­ شوند ولی افت تولید شیر و حساسیت در برابر ابتلا به بیماری­های پس از زایمان بسیار شایع است.

    احتمال بروز کتوز تحت بالینی در گاوهای پُرتولید، در ماه­ نخست شیردهی بیش­تر از ماه دوم است و بیش­ترین احتمال معمولا در هفته­ی چهارم شیردهی دیده می­شود. کبدچرب در گاوهای پُرتولید هنگامی رخ می­دهد که ورود چربی­ها به کبد بیش از توانایی و ظرفیت کبد برای اکسیداسیون یا به بیرون فرستادن چربی­ها برای مصرف در دیگر اندام­های بدن باشد. بروز چنین حالتی در چهار هفته­ی نخست شیردهی شایع­تر است. در گاوهای پرتولید، آسیب­های کبدی ناشی از نفوذ چربی (Lipid infiltration) در کبد به دلیل لیپوموبیلیزاسیون (Lipomobilization) بیش از حد، معمولا در هفته ­های نخست شیردهی دیده می­شود. توسعه و گسترش نفوذ چربی­ها در کبد، گاو را مستعد ناهنجاری­ها و بیماری­هایی چون کتوز، ورم پستان، متریتیس، هایپوکلسمی، جابجایی شیردان، و جفت­ماندگی می­کند.

    یکی از روش­های غیرتهاجمی و نسبتا ارزان­قیمت برای بررسی وضعیت بدن از نظر آسیب­های کبدی، تنش­ها، شرایط متابولیکی و تغذیه­ای گاوها، سنجش فراسنجه­های بیوشیمیایی خون و شیر است. در این میان سنجش BHBA (Beta-hydroxybutyric acid)، NEFA (Non-esterified free fatty acids)، گلوکز، کلسترول، آلبومین، نیتروژن اوره­ای [Urinary nitrogen (UN) شامل BUN (Blood urea nitrogen) در خون و MUN (Milk urea nitrogen) در شیر] و آنزیم­های کبدی GGT (Gamma-glutamyl transferase)، GLDH (Glutamate dehydrogenase)، AST (Aspartate transaminase) خون از اهمیت ویژه­ای برخوردار است. در زیر دو جدول برای مقایسه­ی گستره­ی قابل پذیرش غلظت برخی آنالیت­های بیوشیمیایی و معدنی خون در گاوهای سالم و گاوهای مستعد بیماری ارایه شده است. در جدول 1 گستره­ی قابل پذیرش غلظت برخی آنالیت­های خونی در دوره­ی انتقال گاوهای شیری بالغ و سالم، و در جدول 2 نیز محدوده­ی غلظت برخی مواد معدنی خون در گاوهای سالم و گاوهای مستعد بیماری (Concern levels) ارایه شده است. بدیهی است که داده­های موجود در این دو جدول، مطلق نبوده و از جمع­ آوری داده­ های موجود در چندین مقاله­ی پژوهشی به دست آمده­اند؛ بنابراین استناد مطلق به این دو جدول برای بررسی وضعیت گاو (و به­ویژه پیش­بینی بروز بیماری) ممکن است سبب بروز خطا شود.

    جدول 1 : گستره­ی قابل پذیرش غلظت برخی آنالیت­های خونی در دوره­ی انتقال گاوهای شیری بالغ و سالم

    جدول 2 : محدوده­ی غلظت برخی مواد معدنی خون در گاوهای سالم و گاوهای مستعد بیماری (Concern levels)

    1-   NEFA و BHBA

    NEFF­ی پلاسمایی نشان­دهنده­ی وضعیت موبیلیزاسیون چربی­های بدن در پاسخ به بالانس منفی انرژی یا قرار گرفتن گاو در معرض تنش­های گوناگون است. اندازه­گیری غلظت NEFA (همراه با فاکتورهای دیگر) می­تواند به عنوان ابزاری مناسب برای شناسایی مشکلات دام در طی دوره­های مختلف تولید و دوره­ی انتقال استفاده شود. در طی کمبود انرژی، گاو به تجزیه­ی ذخایر تری­آسیل­گلیسرول (چربی) بدن خود می­پردازد. نتیجه­ی این تجزیه­ی بافت­های چربی بدن، تولید NEFA و ورود آن­ها به جریان خون و انتقال به بافت­ها و اندام­های بدن است.

    اندازه­ گیری میزان NEFA در جریان خون نشان­دهنده­ی موبیلیزاسیون چربی از ذخایر چربی­های بدن است. بالا بودن میزان NEFA در خون (بیش از حد نرمال) بیان­کننده­ی کمبود انرژی جیره­ای برای رفع نیازهای گاو برای تولید شیر یا رشد جنین بوده و بدن برای جبران این کمبود به استفاده از ذخایر چربی بدن روی می­آورد. افزایش NEFA در اواخر دوره­ی کلوزآپ سبب افزایش احتمال شیوع کتوز، جابجایی شیردان و جفت­ماندگی شده ولی معمولا تب­شیر ایجاد نمی­کند. موبیلیزاسیون شدید و بلندمدت چربی­های بدن که به­صورت بالا بودن مداوم NEFA در خون و کاهش BCS بروز می­کند، منجر به تجمع چربی­ها در کبد و ایجاد کبدچرب می­شود.

    NEFA­ی پلاسمایی را با روش­های آنزیمی اندازه­گیری می­کنند. تغییرات تیپیک NEFA در طی دوران انتقال در شکل 1 دیده می ­شود.

    شکل 1: تغییرات تیپیک NEFA در طی دوران انتقال

    در حالت نرمال و در گاوهایی که تحت بالانس مثبت انرژی قرار دارند، این میزان کم­تر از 200 µM (یا 0.2 mM) است. در طی دوره­ی کلوزآپ، و با نزدیک شدن به زمان زایمان، این مقدار افزایش یافته و در آخرین هفته­ی پیش از زایمان بین 0.2 تا 0.3 میلی­مولار (mmole/L = mM) متغیر است. 2 تا 3 روز پیش از زایمان، این مقدار به­سرعت و به­شدت افزایش یافته و در روز زایمان به اوج خود یعنی 0.8 – 1.2 mM می­رسد. دلیل این افزایش شدید و سریع، تغییرات هورمونی و تنش ناشی از زایمان در این دوره­ی حساس است. پس از زایمان، NEFA به سرعت کاهش می­یابد. البته این میزان (0.8 – 1.2 mM) می­تواند تا هفته­ی نخست شیردهی نیز دوام داشته باشد، ولی از این زمان به بعد به شدت کاهش می­یابد.

    اگر میزان NEFA­ی پلاسمایی یک هفته پس از زایمان (از روز 8 پس از زایمان به بعد) بیش از 0.7 mM باشد، نشان­دهنده­ی بالانس منفی شدید انرژی بوده و سلامت گاو به خطر می­افتد. در این حالت، باید شرایط مدیریت تغذیه­ای و محیطی دام تازه­زا را مورد بررسی و بازبینی قرار گیرد (حتی شرایط پیش از زایمان مورد بازبینی قرار گیرد). هرچه این مقدار بیش­تر از 0.7 mM باشد، شرایط خطرناک­تر است. در حالت نرمال، 3 تا 4 هفته پس از زایمان، این میزان باید به زیر 0.3 mM باز گردد (جدول 3).

    اندازه­ گیری NEFA دارای ارزش زیادی در دوره­ی کلوزآپ و گاوهای تازه­زا  (دوره انتقال) می­باشد. محدودیت­ها و شرایط ویژه­ای برای اندازه­گیری NEFA در این دوره وجود دارد که در زیر به آن­ها اشاره می­شود:

     برای اندازه­گیری NEFA می­توان هم از سرم و هم پلاسما استفاده کرد. اگر از پلاسما استفاده شود، برای تهیه­ ی آن به­تر است از EDTA استفاده شود نه هپارین. هپارین سبب بیش­برآورد (Overestimate) در نتایج NEFA می­شود (به­ویژه اگر نمونه بیش از 24 ساعت نگهداری شود). در اندازه­گیری NEFA باید در حداقل زمان ممکن سرم یا پلاسما از سلول­های خونی جدا شده و در لوله­های جداگانه نگهداری شوند. وجود سلول­های خونی سبب ایجاد نتایج نادرست می­شود. توجه به این نکته ضروری است که در مورد نمونه­های خونی مورد استفاده برای سنجش NEFA و BHBA، برای جداسازی سرم از سلول­های خونی نباید از لوله­های جداکننده­ی سرم (مانند Corvac serum separator) استفاده شود، زیرا این لوله­ها دارای ژل ویژه­ای هستند که برای جداسازی موثر سرم از سلول­های خونی به­کار می­رود و این ژل دارای اثراتی نامناسب روی NEFA و BHBA بوده که منجر به بروز خطا در نتایج می­گردد. به­تر است نمونه­های سرم یا پلاسما در دمای 4 ºC  (دمای یخچالی) نگهداری شده و در فاصله ­ی زمانی حداکثر 72 ساعت به آزمایشگاه انتقال و مورد سنجش قرار گیرند (به­ترین زمان کم­تر از 24 ساعت است).  برای نگهداری بلندمدت نمونه­ های سرم یا پلاسما می­توان آن­ها را به­مدت یک ماه در دمای حداقل  -40 ºC یا کم­تر (ترجیحا -70 ºC) نگهداری کرد ولی اگر در مدت گفته شده در بالا (72 ساعت) آن­ها را به آزمایشگاه انتقال دهیم، نیازی به انجماد نبوده و همان دمای 4 ºC کافی است. NEFA نسبت به BHBA بسیار حساس­تر بوده و نوع نمونه­ی خونی (سرم یا پلاسما) و شرایط و مدت نگهداری، روی نتایج موثر است. برای سنجش NEFA در گاوهای تازه­زا به­تر است از نمونه­های سرم استفاده شود (نه پلاسما). در مورد BHBA می­توان از پلاسما (EDTA یا هپارینه)، و سرم استفاده کرد و همان شرایط نگهداری و انتقال که برای NEFA گفته شد، برای BHBA هم قابل استفاده است؛

    –        برای هر اندازه­گیری باید حداقل از 7 گاو استفاده شود (7 تکرار). دلیل آن، وجود واریانس زیاد در مقدار NEFA در میان گاوها است. هرچه تعداد گاوهای مورد نمونه­برداری از 7 راس بیش­تر باشد، دقت و صحت اندازه­گیری بیش­تر خواهد بود. در مورد گله­های بیش از 500 راس دام دوشا، به­تر است تعداد نمونه­ها بیش از 12 دام باشد، و به ازای هر 500 راس دام دوشای اضافه، حداقل 6 راس به گاوهای مورد نمونه­برداری افزوده شود (به­عنوان نمونه از یک  گاوداری که دارای 2000 راس گاو  دوشا است،  حداقل 6 + 6 + 6 + 12 = 30 راس گاو برای نمونه­برداری انتخاب شوند)؛

    –        ضریب تغییر یا CV تست اندازه­گیری NEFA در حدود 10 % است، بنابراین، به­عنوان نمونه اگر پاسخ حاصل از اندازه­گیری NEFA برابر 0.5 mM باشد، مقدار واقعی بین 0.45 – 0.55 mM  خواهد بود؛

    –        معمولا غلظت NEFA در اوایل صبح حداکثر، و در اواخر بعد از ظهر، حداقل است. خوراک دادن به طور معنی­داری سبب کاهش NEFA می­شود. به همین دلیل به­تر است نمونه­های خون در صبح و پیش از نخستین مرحله­ی خوراک­دهی روزانه انجام شود؛

    –        مقدار NEFA در خون گاوهایی که در جیره­ی خود روزانه از 450 تا 1350 گرم (0.5 تا 1.5 پوند) مکمل چربی استفاده می­کنند (نسبت به گاوهایی که از این نوع مکمل استفاده نمی­کنند) حدود 50 µM بیش­تر است؛

    –        معمولا میزان NEFA در اواسط دوره­ی شیردهی تلیسه­ها، نسبت به گاوهای چندشکم زایش، حدود 23 درصد بیش­تر است که دلیل آن، نیاز بیش­تر تلیسه­ها به مواد مغذی به منظور رفع نیازهای رشد است؛

    –        3 روز پیش از زایمان و 3 روز پس از زایمان، زمان مناسبی برای خونگیری به منظور سنجش NEFA نیست و مقادیر NEFA­یی که در این بازه­ی زمانی اندازه­گیری شده باشند، قابل اطمینان و استناد نیستند. از آن­جایی­که شاید زمان زایش را نتوان به­طور دقیق مشخص کرد، اگر خونگیری در مرحله­ی کلوزآپ به­گونه­ای انجام شده باشد که 3 روز پس از آن، دام زایمان کرده باشد، به­تر است مقادیر NEFA­ی حاصل از آن خونگیری، برای قضاوت و داوری وضعیت آن گاو مورد استفاده قرار نگیرند. در مورد گاوهای کلوز آپ به­تر است نمونه­گیری خونی بین 4 تا 14 روز پیش از زایمان صورت گیرد. در مورد گاوهای تازه­زا به­تر است نمونه­گیری خونی بین 4 تا 14 روز پس از زایمان صورت گیرد؛

    –        برای دوره­ی کلوزآپ نیازی به اندازه­گیری BHBA نیست و اندازه­گیری NEFA کافی است (البته اندازه­گیری BHBA در دوره­ی کلوز آپ می­تواند به نتایج به­تری منجر شود، ولی در برخی مواقع نتایج آن قابل تفسیر نیست). با این حال، برای گاوهای تازه­زا، افزون بر NEFA، سنجش BHBA نیز ضروری است؛

    –        اندازه­گیری NEFA و BHBA برای بررسی وضعیت انرژی و کتوز تحت حاد است؛ ولی اگر بخواهیم پروفایل متابولیکی دام را نیز داشته باشیم، باید در دوره­ی پس از زایمان (و در همان فاصله­ی زمانی 4 تا 14 روز)، افزون بر NEFA و BHBA، مقادیر آلبومین، BUN و AST (آسپارتات ترانس­آمیناز) را نیز مورد سنجش قرار دهیم؛

    –        سنجش NEFA در دوره­ی پس از زایمان دارای ارزش بیش­تری نسبت به NEFA­ی پیش از زایمان (یا BHBA پس از زایمان) برای پیش­بینی بیماری­های پس از زایمان [یا بیماری­های داون­استریم (Downstream diseases)] مانند جابجایی شیردان، متریتیس، ورم پستان، کتوز و یا افت عملکرد تولیدمثلی است؛

    –        در هنگام خونگیری نباید به گاوها استرس وارد شود، زیرا تنش سبب افزایش ناگهانی NEFA به دلیل ترشح هورمون­های استرسی می­شود. اگر به هنگام نمونه­گیری با ملایمت با آن­ها رفتار شود، این افزایش ناشی از تنش، کم بوده و قابل چشم­پوشی است؛

    –        اگر میزان NEFA بیش از حد بوده ولی شرایط مدیریتی و آسایش گاوها مناسب باشد، می­توان به وجود مشکلاتی در جیره و یا مدیریت خوراک­دهی مشکوک شد. اگر گاوها دارای مدیریت تغذیه­ای مناسبی بوده ولی از نظر شرایط محیطی و آسایشی دارای وضعیت نامناسبی باشند، میزان NEFA (به دلیل تنش حاصل از عدم آسایش) بالا می­رود. داده­های علمی کافی برای تعیین میزان این افزایش در دسترس نیست زیرا عوامل ایجاد کننده­ی تنش از نظر نوع و میزان، بسیار متنوع هستند ولی آن­چه مسلم است، بروز افزایش در NEFA معمولا در شرایط تنش ­زا دیده می­شود؛

    –        به­تر است نمونه­گیری از گاوهای شکم دوم به بعد انجام شود؛

    –        به­هیچ­روی Pool sample (مخلوط کردن نمونه­های خونی حاصل از چند گاو دارای شرایط یکسان) تهیه نشود و هر نمونه به­طور مستقل مورد سنجش قرار گیرد؛

    –        اگر میزان NEFA (4 تا 14 روز پس از زایمان) در 15 تا 20 درصد نمونه­های خونی مورد سنجش، بیش از 0.7 mM (mEq/L)  یا 700 µM باشد، احتمال زیادی برای بروز ناهنجاری­ها و بیماری­های پس از زایمان و کاهش تولید شیر وجود دارد؛

    –        نسبت NEFA به کلسترول (NEFA : Cholesterol) به عنوان شاخصی کاربردی برای عملکرد کبد و بررسی وضعیت کبد چرب مورد استفاده قرار می­گیرد. این شاخص فاقد واحد است زیرا هر دو واحد NEFA و کلسترول برحسب mM بوده و از هم می­روند. برای تبدیل واحد کلسترول از mg/dL (کلسترول معمولا با واحد mg/dL بیان می­شود) به mM از معادله­ی زیر استفاده می­شود:

    mg/dL (Cholesterol) × 0.02586 = mM (Cholesterol)

    گاوهایی که در دوره­ی کلوزآپ و تازه­زا دارای نسبت NEFA : Cholesterol بیش­تر از به ترتیب 0.2 mM (کلوزآپ) و 0.3 mM (تازه­زا) باشند، مستعد بیمارهای پس از زایمان هستند.

    –        BHBA ، بیومارکری برای بررسی کتوز تحت بالینی بوده و تفسیر آن مشابه NEFA است. BHBA نیز مانند NEFA با نزدیک شدن به زمان زایش، افزایش یافته و این افزایش تا روز 30 ام پس از زایش (DIM = 30) ادامه می­یابد. پس از آن (DIM = 30)، BHBA شروع به کاهش یافتن می­کند. اگر میزان BHBA (4 تا 14 روز پس از زایمان) در بیش از 10 درصد نمونه­های خونی مورد سنجش، بیش از 10 mg/dL  (960 µM) باشد، احتمال زیادی برای بروز ناهنجاری­ها و بیماری­های پس از زایمان (به­ویژه کتوز بالینی)، و افت راندمان تولیدمثلی و کاهش تولید شیر وجود دارد. برای تبدیل واحد BHBA از mg/dL به mM، یا µM  از این فرمول­ها استفاده می­شود:

    mmole/L or mM = mg/dL × 0.09605

    µmole/L or µM = mg/dL × 96.05

    جدول 3 : مقادیر NEFA و BHBA در دوره­های پیش و پس از زایمان در گاو شیری

    متابولیت

    اواخر شیردهی

    یک هفته پیش از زایمان

    یک هفته پس از زایمان

    30 DIM

    NEFA

    < 200 µM

    < 0.2 mM

    mg/dL*

    300 µM

    0.3 mM

    mg/dL

    800-1200 µM

    0.2 mM

    mg/dL

    < 300 µM

    < 0.3 mM

    mg/dL

    BHBA

    500 µM

    0.5 mM

    5.20 mg/dL**

    800 µM

    0.8 mM

    8.32 mg/dL

    1100 µM

    1.1 mM

    11.45 mg/dL

    900 µM

    0.9 mM

    9.37 mg/dL

    *از آن­جایی­که NEFA مجموعه­ای از اسیدهای چرب غیر اشباع خون است، فاقد جرم مولکولی مشخصی بوده و بنابراین نمی­توان فرمول ویژه­ای برای تبدیل واحد mM یا µM به mg/dL  در مورد NEFA ارایه داد و به همین دلیل واحدهای مورد استفاده برای بیان مقادیر NEFA فقط mM یا µM  است.

    **در مورد BHBA، برای تبدیل واحدهای mM و µM به mg/dL از معادلات به ترتیب (mg/dL) × 0.09605 = (mM)  و (mg/dL) × 96.05 = (µM)  استفاده شده است.

    –        برای اندازه­گیری BHBA خون از سرم یا پلاسما استفاده می­شود. برای تهیه­ی پلاسما می­توان از EDTA یا هپارین استفاده کرد (برخلاف NEFA که استفاده از هپارین برای تهیه­ی پلاسما سبب بروز خطا می­شود). نمونه­ی سرم یا پلاسمای مورد استفاده برای سنجش BHBA را می­توان تا 72 ساعت در دمای 4 ºC بدون بروز خطا نگهداری کرد، ولی به­تر است سنجش در 24 ساعت نخست پس از نمونه­گیری انجام شود. خون کامل را نیز می­توان 24 ساعت در دمای 4 ºC نگهداری و سپس سرم یا پلاسما را استخراج و برای سنجش BHBA مورد استفاده قرار داد (هرچند جداسازی سرم و پلاسما از سلول­های خونی، بی­درنگ پس از خونگیری توصیه می­شود). برای سنجش BHBA، سرم یا پلاسما را می­توان به­مدت یک ماه در دمای -70 ºC نگهداری کرد؛

    –        برای سنجش BHBA به­هیچ­روی Pool sample تهیه نشود؛

    –        برای سنجش BHBA شرایط خونگیری از نظر تعداد نمونه، شکم زایش، زمان خونگیری (4 تا 14 روز پس از زایمان) دقیقا مانند NEFA است؛

    –        بالا بودن غلظت BHBA خون می­تواند به چند دلیل باشد:

    الف- لیپولیز بافت چربی. هر عاملی که سبب بروز بالانس منفی انرژی شود، منجر به لیپولیز بافت چربی می­شود. از جمله­ی این عوامل می­توان به گرسنگی، بی­اشتهایی، شرایط دوره­ی پایانی آبستنی، شیردهی، و کمبود انسولین اشاره کرد. در مراحل پایانی آبستنی، بالانس منفی انرژی می­تواند به دلیل مقاومت به انسولین ناشی از پروژسترون باشد. پروژسترون سبب شیفت متابولیسم انرژی از گلوکز به چربی و در نتیجه کتوز پس از زایمان (تحت بالینی یا بالینی) می­شود. البته باید توجه داشت که در گاو شیری احتمال کتوز پس از زایمان بسیار بیش­تر است که دلیل آن کاهش مصرف DM و افزایش نیاز به انرژی (برای تولید شیر) در این دوره بوده که منجر به لیپولیز بافت چربی و تولید اجسام کتونی (و BHBA) می­شود. بسیاری از گاوهای شیری در دوره­ی انتقال دچار عارضه­ی مقاومت به انسولین هستند. مقاومت به انسولین منجر به شیفت متابولیسم انرژی از گلوکز به چربی و افزایش لیپولیز و کتوز ناشی از آن می­شود. اگر در دوره­ی پس از زایمان، میزان BHBA بالا بوده ولی نشانه­های بالینی کتوز (یعنی کاهش تولید شیر و کاهش شدید مصرف خوراک) دیده نشود، گاو دچار کتوز تحت بالینی است. ارتباط نزدیکی میان کتوز تحت بالینی با افزایش شیوع بیماری­های التهابی (مانند متریتیس و ورم پستان) و بیماری­های متابولیکی (جابجایی شیردان، و کتوز بالینی) در مراحل پس از زایمان وجود دارد. کتوز تحت بالینی آغازگر بروز کبدچرب نیز می­باشد. کتوز بالینی در گاوهای شیری نیز معمولا در اوایل شیردهی (2 تا 4 هفته­ی نخست) به دلیل نیاز بالا به انرژی و عدم تامین آن رخ می­دهد. این نوع کتوز را کتوز شیردهی (Lactation ketosis) یا کتوز خودبخودی (Spontaneous ketosis) نیز می­نامند که در نتیجه­ی بالانس منفی شدید انرژی به دلیل تنش زایمان و نیز تولید شیر است. در این حالت میزان BHBA در خون، ادرار و شیر بسیار بالا است. در کتوز بالینی میزان BHBA خون بیش از 27 mg/dL است؛

    ب‌- کتوز گوارشی. افزایش جذب بوتیریت از دیواره­ی شکمبه به دلیل مصرف سیلوی فاسد شده که حاوی مقادیر بالایی از بوتیریک اسید (سیلوی بوتیریکی) می­باشد. به این حالت کتوز گوارشی  (Alimentary ketosis) گفته می­شود؛

    2-   آسپارتیت ترانس­آمیناز (AST)

    AST  بیومارکری برای سنجش بروز و شیوع کبد چرب است. کبد چرب سبب تخریب سلول­های کبدی و نشت آنزیم AST از درون این سلول­ها به خون می­شود. البته باید توجه داشت که بالا بودن AST الزاما به معنای آسیب­های کبدی نیست بلکه بالا رفتن AST در خون می­تواند به دلیل آسیب­های ماهیچه­ای نیز باشد. برای تشخیص این که آیا بالا بودن AST به دلیل آسیب ماهیچه­ای است یا کبدی، می­توان میزان آنزیم کره­آتین­کیناز (Creatine kinase) یا CK را نیز اندازه­گیری کرد. بالا بودن هم­زمان این دو آنزیم در خون نشان­دهنده­ی آسیب ماهیچه­ای است. بسیاری از پژوهش­ها نشان داده­اند که در گاو شیری (برخلاف انسان)، بالا بودن AST خون الزاما به معنای کبد چرب نیست. در گاو شیری سنجش آنزیم­های گلوتامیت دهیدروژناز (GLDH) برای بررسی آسیب­های کبدی می­تواند جایگزین AST باشد؛

    3-   نیتروژن اوره­ای (Urea Nitrogen = UN):

    آمینواسیدها و پپتیدهای جذب شده در بدن، اگر برای تولید شیر یا دیگر نیازهای بدن مورد استفاده قرار نگیرند، به کبد رفته و پس از دآمیناسیون، اسکلت کربنی آن­ها به انرژی، و گروه آمینوی آن­ها نیز به اوره تبدیل می­شود. اوره به­وسیله­ی سلول­های کبدی (هپاتوسایت­ها) از آمونیاک سنتز می­شود. این آمونیاک، خود از کاتابولیسم آمینواسیدهای پروتیین­های جیره و یا پروتیین­های بافت­های بدن (به­ویژه ماهیچه­ها) حاصل می­شود. اوره از طریق ادرار، مدفوع، بزاق، عرق و شیر دفع می­شود.

    نیتروژن مربوط به اوره را نیتروژن اوره­ای یا UN می­نامند. میزان UN در خون، سرم یا پلاسما را BUN (Blood urea nitrogen)، و مقدار UN در شیر را MUN  (Milk urea nitrogen) می­نامند. UN بیانگر میزان غلظت آمونیاک در شکمبه و نیز مقدار پروتیین (و انرژی) جیره است. UN را می­توان در خون، سرم، پلاسما، و شیر اندازه­گیری کرد. تفسیر نتایج حاصل از BUN و MUN دارای تشابهاتی می­باشد. اوره­ی تولیدی در کبد، به خون وارد شده و BUN را بوجود می­آورد. BUN دارای سه سرنوشت است:

    –        ورود به شکمبه از راه بزاق و یا انتشار از دیواره­ی شکمبه به درون آن (برای تولید پروتیین میکروبی)؛

    –        ترشح به شیر؛

    –        دفع از راه ادرار.

    دفع اوره از راه ادرار تقریبا ثابت است، بنابراین افزایش تولید اوره در کبد منجر به افزایش BUN (اوره­ی خون) می­شود. البته بخشی از این افزایش BUN، با ورود و انتشار اوره به شیر جبران می­شود. به همین دلیل MUN متناسب با BUN تغییر می­کند و ارتباطی خطی میان BUN و MUN وجود دارد، بدین صورت که هرچه BUN افزایش یابد، تقریبا به همان میزان MUN نیز افزایش می­یابد.

    در شرایط نرمال میزان MUN شیر باید بین 8 – 12 mg/dL باشد (برای گاوهای پُرتولید تا 15 mg/dL). در برخی منابع دیگر این مقادیر بین 13 – 17 و یا 11 – 18 میلی­گرم بر دسی­لیتر نیز گفته شده است. در صورتی که مقدار MUN بیرون از این محدوده باشد، باید دلیل آن مورد بررسی قرار گیرد. برای سنجش MUN حداقل باید از 10  تا 12 گاو نمونه­برداری شود. نباید از تانک شیر نمونه­برداری شود، چون خطای بالایی دارد و با مخلوط شدن شیر گاوهای گوناگون در تانک شیر، مقادیر MUN تعدیل شده و قابل اعتماد نیست.

    اگر گاوها کم­تر از مقدار مورد انتظار شیر تولید کنند، افزایش پروتیین جیره منجر به بالا رفتن MUN می­شود. در این حالت پیش از بالا بردن پروتیین جیره، باید دلیل کاهش تولید شیر را پیدا کرد (مثلا کمبود انرژی جیره) و فقط هنگامی باید به افزودن پروتیین جیره اقدام نمود که دلیل کاهش تولید شیر مربوط به کمبود پروتیین جیره باشد.

    اگر میزان تولید شیر در حد قابل انتظار بوده ولی  MUN بالا باشد، باید به فرمولاسیون جیره توجه شود. به­عنوان مثال، اگر جیره فقط بر اساس CP تنظیم شده باشد و به فرمولاسیون­های پروتیینی توجه نشده باشد، ممکن است چنین حالتی رخ دهد (مثلا اگر RDP بیش از حد باشد، MUN افزایش می­یابد ولی میزان تولید شیر در حد قابل انتظار است). اگر فرمولاسیون جیره درست بود، باید به آنالیز مواد مغذی مورد استفاده در جیره مشکوک شد. این مشکل به­ویژه در مورد علوفه­ها بیش­تر رخ می­دهد، زیرا مواد مغذی علوفه­ها دارای تغییرات زیادی هستند (به­ویژه در مورد میزان پروتیین).

    در صورت درست بودن آنالیز مواد خوراکی، باید به فرآیند خوراک­دهی به گاوها توجه شود؛ به­عنوان نمونه، اگر جیره­ی TMR به­خوبی مخلوط نشده باشد، امکان بالا رفتن MUN بسیار زیاد است. مخلوط نامناسب TMR سبب توزیع نامناسب مواد مغذی در میان گاوها می­شود و برخی از آن­ها مواد مغذی بیش­تر، و برخی دیگر مواد مغذی کم­تری دریافت می­کند. به­عنوان مثال، اگر کنجاله­ی سویا بیش از حد، و ذرت، کم­تر از حد مصرف شود، دام دچار فزونی پروتیین و کمبود انرژی شده و نتیجه­ی آن افزایش MUN خواهد بود.

    اگر مشکلی در تهیه­ی TMR وجود نداشت و باز هم MUN بالا بود، باید به چگونگی مصرف خوراک توسط گاوها توجه نمود، یعنی باید دید آنچه گاوها واقعا مصرف می­کنند، چیست؟ خوراک باقی­مانده در آخور پس از پایان خوراک­دهی باید همانند خوراکی باشد که از اول در آخور ریخته شده است. اگر گاوها قادر به انتخاب برخی مواد خوراکی برای مصرف باشند، طبیعتا کنسانتره را ترجیح می­دهند و علوفه­ی کم­تری مصرف می­کنند (این نشان­دهنده­ی آن است که خوراک TMR به­خوبی مخلوط نشده است)؛ بدین ترتیب مقدار MUN بالا می­رود.

    کاهش MUN نشان­دهنده­ی ناکافی بودن پروتیین جیره است که معمولا منجر به کاهش تولید شیر نیز می­شود.  دلیل کمبود پروتیین جیره می­تواند ناشی از آسیب­های گرمایی پروتیین جیره و عدم دسترسی آن برای گاو باشد. آسیب گرمایی پروتیین­ها سبب باند شدن آن­ها با دیگر مواد و غیرقابل دسترس شدن آن­ها می­شود. علوفه­ها ممکن است در حین سیلو شدن یا در طی فرآیند خشک کردن، دچار آسیب گرمایی شده و بخشی از پروتیین آن­ها از دسترسی دام خارج شود. دسترسی کم پروتیین در جیره سبب کاهش جذب آن در بدن و در نتیجه کاهش MUN شود. اگر میزان MUN  به­شدت کاهش یافته باشد،  می­توان کاهش تولید را به روشنی دید.  در این  حالت باید ADIN ( Acid detergent insoluble nitrogen= نیتروژن نامحلول در شوینده­ی اسیدی) یا پروتیین باند شده را در خوراک مورد اندازه­گیری قرار داد.

    ممکن است افزایش MUN به­دلیل مشکل پروتیین در جیره نباشد. کاهش مصرف آب نیز می­تواند منجر به افزایش MUN شود. این کاهش مصرف می­تواند به­دلیل در اختیار نبودن آب کافی و تمیز برای دام بوده و یا به دلیل کم­بود نمک جیره باشد. کاهش مصرف آب (به­دلیل هر یک از عوامل بالا) سبب کاهش دفع ادراری اوره از بدن و بالا رفتن MUN می­شود.

    ممکن است در برخی موارد درصد بالایی از علوفه­ی لگومی (مانند یونجه) جایگزین سیلوی ذرت شود. در این حالت نیز افزایش MUN قابل انتظار خواهد بود.

    نامتعادل بودن RUP و RDP در جیره منجر به افزایش BUN و MUN می­شود، ولی این افزایش به­اندازه­ی افزایش BUN و MUN ناشی از زیادی CP جیره نیست؛ به­عبارت دیگر، نقش و تاثیر CP جیره در تغییر BUN و MUN بیش از RDP و RUP جیره است. کاهش انرژی جیره نیز منجر به افزایش BUN می­شود، زیرا بدن مجبور است از کاتابولیسم پروتیین­های ماهیچه­ها بخشی از انرژی (به­صورت گلوکز) را تامین کند. همچنین به دلیل کمبود انرژی جیره، میکروارگانیسم­های شکمبه توانایی تبدیل NPN (Non-protein nitrogen) به پروتیین میکروبی (Microbial protein = MP) را نداشته و در نتیجه BUN بالا می­رود. افزایش تعداد دفعات خوراک­دهی در روز نیز سبب کاهش BUN می­شود، زیرا در این حالت، نیتروژن با راندمان بالاتری در شکمبه مورد استفاده قرار می­گیرد (به این دلیل که مقدار نیتروژن کم­تری، در زمان و فرصت بیش­تری توسط میکروارگانیسم­های شکمبه برای سنتز پروتیین میکروبی مورد استفاده قرار می­گیرد). کمبود گوگرد جیره می­تواند منجر به افزایش BUN شود که دلیل آن عدم استفاده­ی موثر از آمونیاک توسط میکروارگانیسم­های شکمبه برای سنتز آمینواسیدهای گوگرد­دار است. در گاو شیری میزان BUN از مرحله­ی خشکی به سمت مرحله­ی شیردهی افزایش می­یابد که دلیل آن روند افزایشی تولید شیر در طی این مرحله است. با افزایش سن نیز میزان BUN افزایش می­یابد.

    زمان خونگیری دارای اهمیت زیادی در نتایج BUN و MUN است. بیش­ترین غلظت BUN، چندین ساعت پس از مصرف خوراک دیده می­شود. بیش­ترین غلظت MUN نیز بین 1 تا 2 ساعت پس از مشاهده­ی بیش­ترین غلظت BUN رخ می­دهد. به همین دلیل، به­ترین زمان نمونه­گیری از خون برای تعیین BUN، اوایل صبح و پیش از نخستین وعده­ی خوراک است. افزایش BUN یا MUN به بیش از 19 تا 20 میلی­گرم بر دسی­لیتر (mg/dL) سبب کاهش معنی­دار باروری و فعالیت­های تولیدمثلی می­شود. در گاوهای شیری پُرتولید مقادیر کم­تر از 15 mg/dL نشان­دهنده­ی کمبود نسبی پروتیین جیره است.

    3-1- BUN :

    غلظت BUN نشان­گر دقیقی از دفع N ادراری در روز است. برای سنجش نیتروژن اوره­ای می­توان از سرم یا پلاسما (برای BUN) و یا ادرار استفاده کرد. اگر از پلاسما استفاده شود، می­توان از EDTA یا هپارین برای تهیه­ی پلاسما استفاده کرد. البته باید توجه داشت که هپارین مورد استفاده برای تهیه­ی پلاسما معمولا به سه شکل نمک سدیمی، نمک لیتیومی و نمک آمونیومی (Ammonium heparin) است. استفاده از هپارین آمونیومی برای تهیه­ی پلاسما (مورد استفاده در سنجش نیتروژن اوره­ای) سبب بروز خطا می­شود زیرا آمونیوم موجود در هپارین موجب افزایش میزان اوره­ی اندازه­گیری شده و بیش­برآورد (Overestimation) آن می­شود؛ بنابراین، برای تهیه­ی پلاسمای مورد استفاده برای سنجش نیتروژن اوره­ای باید از هپارین سدیمی یا لیتیومی استفاده شود.

    نمونه­ی ادراری، سرمی یا پلاسمایی را می­توان به مدت 7 روز در دمای 2 تا 8 درجه­ی سلسیوس و یا به مدت یک سال در دمای -15 تا -25 درجه­ی سلسیوس نگهداری کرد (البته نمونه­ی ادرار را در دمای -15 تا -25 درجه­ی سلسیوس نباید بیش از 4 هفته نگهداری کرد). واحد اندازه­گیری نیتروژن اوره­ای mg/dL است که اگر در 0.1665 ضرب شود، این واحد به mmole/L یا mM تبدیل می­شود (اگر در 166.5 ضرب شود، این واحد به µmole/L یا µM تبدیل می­شود :

    Urea nitrogen (mg/dL) × 0.1665 = mmole/L  or  mM

    Urea nitrogen (mg/dL) × 166.5 = µmole/L  or  µM

    به طور کلی برای تبدیل واحد mg/dL هر ماده­ای با جرم مولکولی (MW) معین، به mM یا µM می­توان از معادلات زیر استفاده کرد:

    (mg/dL) ×  = mmole/L  or  mM

    (mg/dL) ×  = µmole/L  or  µM

    به­عنوان نمونه این تبدیل برای اوره (MW=60.06)، BHBA (MW = 104.11) برابر است با:

     Urea:                                 (mg/dL) ×  = (mg/dL) × 0.1665  mmole/L  or  mM

                                             (mg/dL) ×  = (mg/dL) × 166.5  µmole/L  or  µM

    ————————————————————————————-

     BHBA:                          (mg/dL) ×  = (mg/dL) × 0.09605  mmole/L  or  mM

                                             (mg/dL) ×  = (mg/dL) × 96.05  µmole/L  or  µM

     

    توجه به این نکته بسیار مهم است:  از آن­جایی­که NEFAمجموعه­ای از اسیدهای چرب غیر اشباع خون است، فاقد جرم مولکولی مشخصی بوده و بنابراین نمی­توان فرمول ویژه­ای برای تبدیل واحد mg/dL به mM یا µM  در مورد NEFA ارایه داد و به همین دلیل واحدهای مورد استفاده برای بیان مقادیر NEFA فقط mM یا µM  است.

    عوامل پاتوفیزیولوژیکی که سبب افزایش کاتابولیسم پروتیین (تب، افزایش کورتیکواستروییدها به دلیل تزریق یا تنش، و گرسنگی) و یا افزایش هضم و جذب پروتیین­ها در دستگاه گوارش شوند (مانند خونریزی به درون دستگاه گوارش) سبب افزایش نیتروژن اوره­ای در خون می­شوند.

     

    3-2- MUN :

    MUN به عنوان یک ابزار مدیریتی برای پایش وضعیت تغذیه­ای گاوهای شیری مورد استفاده قرار می­گیرد. ارتباط سودمندی میان MUN و میزان پروتیین و انرژی جیره ] یا به­تر از آن، نسبت پروتیین (P) به انرژی جیره (E)[ وجود دارد. افزایش نسبت P به E سبب افزایش MUN می­شود. اگر میزان انرژی جیره کافی باشد، MUN شاخصی از وضعیت پروتیین جیره است. اگر مصرف پروتیین از راه جیره، کم­تر از حد مورد نیاز باشد، میزان MUN و نیز تولید شیر کاهش می­یابد. بالا بودن RDP جیره نیز منجر به افزایش MUN می­شود.

    عواملی که سبب افزایش MUN می­شوند، عبارتند از:

    –        بالا بودن RDP؛

    –        بالا بودن RUP؛

    –        کمبود انرژی؛

    –        نامتعادل بودن نسبت P به E جیره.

    هیچ­یک از این عوامل به­تنهایی سبب تغییر MUN نمی­شوند، بلکه ترکیبی از این عوامل در کاهش یا افزایش MUN دخیل هستند. به زبان ساده، بالا بودن MUN نشان­دهنده­ی بالا بودن نیتروژن در بدن است که می­تواند به دلیل زیاد بودن پروتیین جیره باشد. نامتعادل بودن نسبت پروتیین به کربوهیدرات­های قابل تخمیر (انرژی) و عدم تامین انرژی کافی منجر به استفاده نشدن از پروتیین جیره و دفع آن به شکل اوره از شیر و افزایش MUN می­شود (در این حالت تولید شیر نیز کاهش می­یابد زیرا از پروتیین جیره برای تولید شیر استفاده نمی­شود).

    گاوهای مناسب برای سنجش MUN ، گاوهای پُرتولید و گاوهایی هستند که روزهای باز (Open days) را سپری می­کنند. غلظت MUN معمولا 83 تا 98 درصد BUN است. پژوهشگران دانشگاه کُرنل، رابطه­ی میان BUN و MUN را به­صورت زیر بیان کرده­اند:

    یعنی اگر مقدار BUN را در 0.85 ضرب کنیم، مقدار MUN به دست می­آید. اگر آمونیاک تولیدی در شکمبه توسط میکروب­ها به پروتیین میکروبی تبدیل نشود، از راه دیواره­ی شکمبه به درون خون جذب می­شود. آمونیاک ورودی به خون سبب تغییر pH آن شده و برای جانور سمی است. کبد، این آمونیاک را به اوره تبدیل و به صورت BUN وارد خون می­کند. بیش­تر BUN از راه ادرار، و مقادیر کم­تری از راه شیر (MUN)، و مایعات رحمی دفع شده و بخشی از آن نیز دوباره از راه بزاق به شکمبه باز می­گردد.

    بالا بودن BUN نشانه­ی چندین مشکل است:

    –        نامتعادل بودن پروتیین جیره به دلیل بالا بودن پروتیین جیره، زیاد بودن RDP، بالا یا پایین بودن RUP، نامتعادل بودن آمینواسیدها، یا بالا بودن فراکسیون پروتیین محلول (Soluble protein fraction) ؛

    –        کمبود کربوهیدرات­های قابل تخمیر (مانند نشاسته یا پکتین) در شکمبه و ناتوانی میکروب­های شکمبه در استفاده از این انرژی برای تولید پروتیین میکروبی از آمونیاک؛

    –        بروز شرایط نامناسب برای رشد میکروب­ها و تولید پروتیین میکروبی (مانند کاهش pH، عدم تشکیل Rumen mat، پروفایل غیرنرمال اسیدهای چرب فرار، کاهش سرعت عبور مواد از شکمبه).

    کاهش BUN می­تواند نشانه­ی ناکافی بودن آمونیاک در شکمبه برای تولید مناسب پروتیین میکروبی باشد. اگر MUN در گله بیش از 18 mg/dL (و MUN گاو به صورت انفرادی بیش از 25 mg/dL) باشد، اختلالات زیر رخ می­دهد:

    –        انرژی قابل توجهی برای تبدیل آمونیاک به اوره و دفع آن از راه ادرار مصرف می­شود. بنابراین، بالا بودن MUN نشانه­ی مصرف انرژی زیاد توسط بدن برای تولید اوره و در نتیجه کاهش تولید شیر در حد بیش از 3 تا 4 لیتر در روز می­شود؛

    –        بالا بودن MUN نشان می­دهد که پروتیین جیره از راه اوره در حال هدر رفتن بوده و این حالت سبب بروز خسارت اقتصادی به دامدار می­شود؛

    –        بالا بودن MUN (و BUN) سبب کاهش فعالیت­های تولیدمثلی و نرخ آبستنی می­شود؛

    –        بالا بودن MUN (و BUN) به دلیل زیاد بودن پروتیین جیره، سبب اختلال در سیستم ایمنی و سلامتی جانور می­شود؛

    –        بالا بودن BUN سبب دفع مقادیر زیادی N از بدن و آلودگی­های زیست­محیطی می­شود.

    چه هنگام باید MUN را اندازه­گیری کرد؟

    –        هنگامی که گاوها از علوفه­ی سبز و آبدار استفاده می­کنند؛

    –        هنگامی که سطوح RDP، RUP و یا فراکسیون پروتیین محلول در پروتیین جیره، تغییر داده می­شود؛

    –        تغییر رطوبت یا اندازه­ی ذرات جیره؛

    –        مشاهده­ی کاهش در نرخ باروری؛

    –        مشاهده­ی کاهش در پروتیین شیر؛

    –        مشاهده­ی تغییر در قوام مدفوع و یا تغییر بوی مدفوع (به دلیل وجود نیتروژن زیاد در آن).

    به­تر است MUN را در گاوهای تازه­زایی که بیش از 35 روز از تولید شیر در آن­ها می­گذرد، اندازه­گیری کرد؛ زیرا در پیش از 35 روز DIM (Days in milk)، مقادیر MUN متغیر و غیرقابل تفسیر است. برای بررسی میزان MUN باید میانگین MUN اندازه­گیری شده از حداقل 12 گاو مورد بررسی قرار گیرد. در میانگین­گیری نباید از مقادیر کم­تر از 5 mg/dL استفاده کرد. اگر میزان MUN کم­تر از حد نرمال باشد، پیش از دستکاری جیره، باید موارد زیر را مورد بررسی قرار داد:

    –        آیا پروتیین شیر در حد نرمال است؟ زیرا کاهش MUN سبب کاهش پروتیین شیر می­شود؛

    –        آیا مدفوع سفت شده است؟ زیرا کاهش MUN سبب سفت شدن مدفوع می­شود؛

    –        آیا عوامل تغذیه­ای، تایید­کننده­ی کم بودن MUN هستند؟ زیرا کاهش MUN می­تواند به دلیل کاهش RDP، کاهش یا افزایش RUP، بالا بودن NDF، و یا پایین بودن NFC باشد.

    جدول 4 برای تفسیر نتایج MUN و مقادیر پروتیین شیر در اوایل شیردهی (DIM > 35 day) قابل استفاده است:

    جدول 4 : تفسیر نتایج MUN  و مقادیر پروتیین شیر در اوایل شیردهی (DIM > 35 day)

    پروتیین شیر

    Low MUN (< 12 mg/dL)

    Optimal MUN (< 12 – 17 mg/dL)

    High MUN (> 18 mg/dL)

     

     

    < 3%

    –          کمبود پروتیین جیره

    –          کمبود RDP یا پروتیین­های محلول در پروتیین جیره

    –          کمبود پروتیین جیره

    –          کمبود کربوهیدرات­های قابل تخمیر در شکمبه

    –          کمبود آمینواسیدها

    –          زیاد بودن پروتیین جیره

    –          زیاد بودن RDP یا پروتیین­های محلول در پروتیین جیره

    –          کمبود کربوهیدرات­های قابل تخمیر در شکمبه

    –          نامتعادل بودن آمینواسیدها

     

     

    > 3.2%

    –          آمینواسیدها کافی هستند

    –          کمبود RDP یا پروتیین­های محلول در پروتیین جیره

    –          زیاد بودن کربوهیدرات­های قابل تخمیر در شکمبه

    –          بالانس بودن آمینواسیدها

    –          بالانس بودن کربوهیدرات­های قابل تخمیر در شکمبه

    –          زیاد بودن RDP یا پروتیین­های محلول در پروتیین جیره

    –          کمبود کربوهیدرات­های قابل تخمیر در شکمبه

    MUN در واقع بخشی از پروتیین کل (Total protein = TP) شیر است که از نیتروژن اوره­ای خون (BUN) منشا می­گیرد. ماده­ی خشک شیر حدود 12.8 % است. ماده­ی خشک شیر شامل پروتیین­ها، کربوهیدرات­ها، چربی­ها، مواد معدنی و ویتامین­ها است.  TP  شیر شامل کازئین، پروتیین­های آب­پنیری و NPN است. در گاو هولشتاین به­طور معمول 0.19 % از کل پروتیین شیر (3.2 %) از MUN تشکیل شده است. بسته به نژاد گاو، ژنوتیپ، مرحله­ی شیردهی، ارزش غذایی خوراک و چگونگی خوراک­دهی، تکنولوژی شیردوشی، فواصل شیردوشی، وضعیت سلامتی گاو، سن گاو، و برخی عوامل دیگر، ترکیب شیر دچار تغییراتی می­شود. برای اندازه­گیری پروتیین خام شیر از معادله­ی زیر استفاده می­شود:

    Crude protein  = N (Kjehdahl) × 6.38

    95 تا 97 درصد پروتیین خام شیر را پروتیین حقیقی تشکیل می­دهد و 3 تا 5 درصد باقی­مانده مربوط به NPN است. پروتیین حقیقی شیر شامل کازئین (75 تا 85 درصد) و پروتیین­های آب­پنیری یا whey (18 تا 20 درصد) است. منشا NPN شیر از خون است. مهم­ترین (~ 50 %) و پایدارترین NPN موجود در شیر، اوره است. دیگر NPNهای موجود در شیر شامل آمینواسیدهای آزاد، کره­آتین، اسید اوریک، پپتیدها، اسیدهای آلی، و فسفولیپیدها هستند. میزان NPN شیر از نقطه نظر بررسی تعادل مواد مغذی گاو و نیز مسائل زیست­محیطی دارای اهمیت است. در بسیاری از کشورهای اروپایی به لحاظ مسائل زیست­محیطی، میزان اوره­ی شیر به­طور مداوم مورد پایش قرار گرفته­ و قوانین و استانداردهای ویژه­ای برای آن وجود دارد. در اروپا این میزان باید در محدوده­ی 15 – 30 mg/dL باشد (از نظر مسائل زیست­محیطی).

    بر اساس داده­های NRC (2001) میزان نیتروژن موجود در جیره­ی گاوهای شیری بیش از 6.6 % است که از این میزان، 16 % از راه ادرار و 2.7 % از راه مدفوع دفع می­شود. یکی از به­ترین روش­ها برای تعیین مقدار نیتروژن مورد استفاده توسط دام، اندازه­گیری اوره­ی شیر است، زیرا هم به آسانی قابل اندازه­گیری است و نیز نمونه­برداری آن بسیار ساده­تر از ادرار یا مدفوع است. پژوهش­ها نشان داده­اند که اوره­ی شیر دارای همبستگی و ارتباط بالایی با اوره­ی خون و اوره­ی ادرار است. اوره­ی شیر نشانگر از دست دادن پروتیین خام جیره در دام (به­ویژه دستگاه گوارش) است و به همین دلیل بیان­گر راندمان تغذیه­ای و نیز آلودگی زسیت­محیطی است.

    عوامل تغذیه­ای که بر MUN موثر هستند:

    عامل کلیدی، تامین مقادیر کافی کربوهیدرات قابل دسترس برای تامین انرژی لازم برای میکروب­های شکمبه به­منظور تبدیل آمونیاک به پروتیین میکروبی است. شرایط تغذیه­ای زیر سبب افزایش MUN در گله می­شود:

    –        مصرف مقادیر بالایی پروتیین خام در جیره؛

    –        مصرف مقادیر بالایی RDP و یا پروتیین محلول می­تواند سبب بالا رفتن MUN شود حتی اگر مقدار CP در حد نرمال باشد؛

    –        اسیدوز شکمبه­ای. اسیدوز سبب ناتوانی میکروب­ها در تولید پروتیین میکروبی و افزایش آمونیاک می­شود؛

    –        جیره­هایی که دارای کمبود کربوهیدرات­های قابل تخمیر (مانند نشاسته، قند و یا فیبر قابل هضم) هستند، سبب کاهش رشد میکروب­ها و تولید پروتیین میکروبی، و به دنبال آن افزایش MUN می­شوند.

    هر عاملی که روی  BUN تاثیرگذار باشد، بر روی MUN نیز موثر است، مانند:

    –        زمان خوراک دادن نسبت به زمان شیردوشی؛

    –        جیره­ی TMR نسبت به جیره­های جداگانه (Component feeding)؛

    –        الگوی مصرف خوراک توسط گاوها؛

    –        دیگر عوامل موثر روی BUN .

    با استفاده از تست MUN می­توان تغییرات در خوراک و یا برنامه­های مدیریتی گله را مورد پایش قرار داد. در این خصوص می­توان به موارد زیر دقت کرد:

    –        برای هر گله باید یک خط پایه (Baseline) برای MUN داشت. این مقدار می­تواند بین 8 تا 16 میلی­گرم بر دسی­لیتر شیر باشد؛

    –        اگر این خط پایه بیش از 2 تا 3 واحد تغییر کند، باید به عواملی که سبب این تغییر شده­اند، توجه شود؛

    –        تغییرات بیش از 2 تا 3 واحد، زمانی معنی­دار است که نسبت به میانگین هفتگی ایجاد شده باشد نه روزانه، زیرا ممکن است در روزهای مختلف تفاوت MUN زیاد باشد ولی میانگین هفتگی در حد خط پایه باشد.

    عوامل تغذیه­ای و مدیریتی که موجب افزایش MUN می­شوند:

    –        سیلوهای ذرت ممکن است از نظر سطح کربوهیدرات­های قابل تخمیر با یکدیگر متفاوت باشند، بنابراین، استفاده از سیلوی جدید ممکن است سبب افزایش MUN شود؛

    –        استفاده­ی گاو شیری از مرتع تازه و مرطوب (به­دلیل داشتن پروتیین خام بالا)؛

    –        درشت آسیاب کردن دانه­ها می­تواند سبب کاهش تخمیر شکمبه­ای شود (به دلیل کاهش دسترسی به کربوهیدرات­های قابل تخمیر و کاهش تولید پروتیین میکروبی)؛

    –        تغییر جیره از جیره­ی دارای سیلوی ذرت فرآوری شده به سیلوی ذرت فرآوری نشده یا کم­فرآوری شده می­تواند سبب کاهش کربوهیدرات­های قابل تخمیر در شکمبه شود (فرآوری سیلو به معنای آسیاب کردن ذرت علوفه­ای چاپر شده پیش از سیلو کردن است تا دانه­های سالم ذرت و قطعات درشت چوب بلال به حداقل اندازه­ی خود رسیده و کیفیت سیلو افزایش یابد)؛

    –        تغییر منابع پروتیینی جیره از پروتیین کم­تر قابل تجزیه به پروتیین بیش­تر قابل تجزیه در شکمبه (مانند تغییر از کنجاله­ی سویای فرآوری شده با گرما، با کنجاله­ی سویای خام) که موجب افزایش غلظت آمونیاک در شکمبه می­شود.

    عوامل تغذیه­ای و مدیریتی که موجب کاهش MUN (به کم­تر از 8 تا 9 میلی­گرم بر دسی­لیتر) می­شوند:

    –        چنانچه شکمبه فاقد مقادیر حداقلی آمونیاک برای سنتز پروتیین میکروبی شود، تولید شیر و پروتیین شیر کاهش یافته و MUN نیز به میزان زیادی (بیش از حد نرمال) کاهش می­یابد. در چنین حالتی باید از مکمل­های پروتیینی، منابع پروتیینی بیش­تر قابل تجزیه در شکمبه، و یا هر تغییری که سبب افزایش MUN و بازگشت آن به حد طبیعی شود، استفاده کرد.

    عوامل موثر روی میزان MUN گله:

    –        نژاد : گاوهای هولشتاین معمولا دارای MUN کم­تری نسبت به دیگر نژادهای گاوهای شیری هستند. دلیل احتمالی این حالت، شاید بیش­تر به وزن بدن مربوط باشد تا نژاد، زیرا پژوهش­ها نشان داده­اند که گاوهای سنگین­تر دارای MUN کم­تری هستند؛

    –        فصل: MUN در ماه­های فصل تابستان معمولا بیش­تر است (به دلیل تنش گرمایی)؛

    –        زمان نمونه­برداری از شیر: مقادیر MUN در 3 تا 5 ساعت پس از مصرف خوراک، افزایش می­یابد؛

    –        فرکانس شیردوشی: گله­هایی که سه بار در روز دوشیده می­شوند دارای MUN بیش­تری نسبت به گله­هایی هستند که دو بار در روز شیردوشی می­شوند؛

    –        نمونه­ی صبح و بعد از ظهر: مقدار MUN در نمونه­ های صبح معمولا کم­تر از نمونه­ های بعد از ظهر است، بنابراین، هنگامی­که MUN گله را در ماه­های مختلف مورد بررسی و مقایسه قرار می­دهید، باید زمان نمونه­برداری از شیر نیز یکسان باشند.

    3-3- تنظیم MUN :

    MUN  ابزاری برای بررسی وضعیت پروتیین و انرژی جیره است. همیشه همراه با بررسی MUN، عوامل مدیریتی و تغذیه­ای زیر را نیز مورد بررسی قرار دهید:

    –        پروتیین خام جیره را بررسی کنید که بسیار کم (کم­تر از 15 درصد) یا بسیار زیاد (بیش از 18 درصد) نباشد. RDP (60 تا 65 درصد کل پروتیین خام)، RUP (35 تا 40 درصد کل پروتیین خام) و پروتیین محلول (SP ، 50 درصد RDP) را بررسی کنید؛

    –        سطوح نشاسته (24 تا 28 درصد ماده­ی خشک جیره) و قندهای جیره (4 تا 6 درصد کل ماده­ی خشک جیره) را بررسی کنید؛

    –        نسبت پروتیین حقیقی شیر به چربی شیر (True milk protein / Milk fat) را بررسی کنید. در گاو هولشتاین این نسبت در حدود 82 درصد است (به­عنوان نمونه اگر پروتیین حقیقی شیر 3 درصد و چربی شیر نیز 7/3 درصد باشد، این نسبت برابر 81 درصد خواهد بود). کاهش MUN ، سبب کاهش این نسبت به زیر 75 درصد می­شود.

    –        قوام مدفوع را مورد بررسی قرار دهید، گاوهای دارای MUN پایین معمولا مدفوع سفت­تری نسبت به گاوهای دارای MUN بالا دارند. هرچه MUN بیش­تر باشد، مدفوع شل­تر است. البته باید توجه داشت که عوامل گوناگون دیگری به­جز MUN نیز می­توانند روی قوام مدفوع موثر باشند.

    3-4- کاربرد MUN برای محاسبه­ی دفع نیتروژن:

    معادلات رگرسیون گوناگونی برای محاسبه­ی دفع نیتروژن با استفاده از MUN طراحی شده­اند. یکی از آن­ها معادله­ی زیر است که توسط پژوهشگران دانشگاه ویسکانسین ارایه شده است:

    MUN (mg/d) × 0.028439  ×  وزن بدن (kg) = دفع ادراری نیتروژن (g/d)

    دو مثال در این مورد:

    گاوی 680 کیلویی را در دو حالت با MUN پایین (10 mg/dL) و MUN متوسط (14 mg/dL) با هم مقایسه کنید:

    10 (mg/d) = 193 g/d × 0.028439 ×  680 (kg) = دفع ادراری نیتروژن (g/d)

    14 (mg/d) = 271 g/d × 0.028439 ×  680 (kg) = دفع ادراری نیتروژن (g/d)

    271 – 193 = 78 g

    این تفاوت 78 گرمی نشان­دهنده­ی این است که در این گاو به ازای هر واحد افزایش در MUN، میزان دفع ادراری نیتروژن به اندازه­ی 19.5 گرم در روز و یا 23790 گرم در یک دوره­ی شیردهی 305 روزه (78 × 305) افزایش می­یابد.

    4-   آلبومین (Albumin) :

    آلبومین نیز به عنوان شاخصی از وضعیت مواد مغذی و انرژی جیره قابل استفاده است. در شرایط نرمال میانگین میزان آلبومین خون باید بیش از 3g/dL (یا 0.3 mg/mL) باشد. افزون بر مواد مغذی و انرژی جیره، میزان آلبومین زیر تاثیر عوامل گوناگونی از جمله شرایط التهابی، بیماری ­های کبدی و کلیوی و گوارشی می ­باشد. شرایط التهابی سبب کاهش آلبومین خون می­ شود، زیرا التهاب موجب باز شدن مویرگ­ ها و تراوش آلبومین به بیرون از رگ­ها به­ ویژه شیر و ادرار می ­شود. عفونت و التهاب در بافت پستانی (مانند ورم پستان) سبب افزایش نفوذپذیری مویرگی (باز شدن مویرگ­ها) و افزایش تراوش آلبومین خون به شیر می­شود. حد نرمال آلبومین در شیر زیر 0.2 mg/mL است؛ مقادیر بیش از 0.5 mg/mL نشان­دهنده­ی ورم پستان یا عفونت پستانی است.

    آلبومین­ ها در کبد تولید می ­شوند؛ بنابراین بیماری­ های کبدی می ­توانند منجر به کاهش تولید و در نتیجه کاهش آلبومین خون ­شوند. همچنین بیماری­های کلیوی و گوارشی نیز می­توانند منجر به دفع آلبومین­ها از بدن و کاهش غلظت آلبومین خون شود.

    سنجش میزان آلبومین خون یا BSA (Bovine serum albumin) در دوره­ی انتقال، یکی از ابزارهای مهم برای سنجش وضعیت گاو از نظر ابتلا به بیماری­های متابولیکی یا عفونی است. مقدار BSA شیر، به دوره­ی شیردهی، Lactation number، و وضعیت عفونت پستان ارتباط دارد. میزان BSA در شیر در اواخر دوره­ی شیردهی افزایش می­یابد. اگر میزان BSA خون در دوره­ی کلوزآپ و گاوهای تازه ­زا به ترتیب برابر یا کم­تر از 3.3 g/dL و 3.2 g/dL باشد، احتمال بروز بیماری ­ها افزایش می ­یابد.

    اگر در گاوهای تازه ­زا، میزان پروتیین کل (TP Total protein =) کم­تر از 6 g/dL باشد، احتمال بروز بیماری­ ها افزایش می­ یابد.

    نتیجه­ گیری کلی:

    در مجموع گاوهایی که دارای مقادیر کم­تر از حد آلبومین، UN، قند و کلسترول خون، و مقادیر بیش از حد NEFA، BHBA، نسبت NEFA : Cholesterol ، و AST هستند، نسبت به گاوهای سالم دارای حساسیت بیش­تری برای ابتلا به بیماری­ های پس از زایمان هستند.

  • مدفوع آئینه شکمبه

    مدفوع آئینه شکمبه

    مدفوع آئینه شکمبه

    مدفوع نشان دهنده وضعیت و عملکرد شکمبه و روده می باشد. گاوهای سالم مدفوع توده ای دارند.

    مصرف RDP بیش از اندازه سبب شل شدن مدفوع در همه گروه ها می گردد. پس در هنگام استفاده از پروتئین محلول بالا باید جیره را بالانس کرد تا از افت تولید جلوگیری کرد.

    گاوهایی که درگیر اسیدوز هستند مدفوع یکنواخت ندارند بخشی از مدفوع ها در بهاربند شل، برخی سفت و برخی معمولی هستند.

    گاوهایی که درگیر اسیدوز هستند مدفوعشان براق (حاوی موکوس)، دارای حباب، شل، و دارای قطعات علوفه و غلات است.

    عدم فعالیت مناسب میکروب های شکمبه، نبود مقدار مناسب پروتئین قابل تجزیه و عدم هم زمانی پروتئین و انرژی برای میکروب های شکمبه، سرعت عبور بالا در شکمبه در نتیجه نبود مت مناسب شکمبه سبب افزایش بروز اسیدوز میگردد.

    باز هم تکرار میشود که مدفوع شل میتواند در نتیجه مصرف بالای RDP در جیره باشد (نمونه بارز این امر با مصرف یونجه تازه و سیلو تازه قابل مشاهده است).

    اگر در وضعیتی هستید که با مدفوع نامناسب تولید خوبی دارید می توانید با مدیریت مدفوع وضعتی بهتری داشته باشید. چه بسا با کاهش مصرف خوراک همان مقدار شیر را تولید کنید که در نتیجه بازده خوراک بهبود میابد.

    بهترین حالت مدفوع:

    مدفوع گاوهای پر تولید باید به صورت خمیر اصلاح باشد و از لحاظ قوام مانند فرنی باشد که دارای 3-6 حلقه و ارتفاع حدود 4 سانتی متر باشد. که وسط آن حفره ای است. و قطعات خوراک بزرگتر از 0.64 سانتی متر در آن نباشد.

    مدفوع اسیدوزی:

    مدفوع گاوهای اسیدوزی شل، براق، دارای حباب، و قطعات فیبر و غلات است.

    مهمترین شاخص در بهاربند اسیدوزی یکنواخت نبودن شکل مدفوع است که این امر نکته کلیدی تشخیص بروز اسیدوز در بهاربند و یا مصرف پروتئین محلول بالاست.

    برای مثال گاوی دوشنبه وضعیت خوراک و مدفوع مطلوبی دارد.

    سه شنبه درگیر اسیدوز می شود.

    چهارشنبه تا جمعه مدفوع شل دارد .

    به طور غریزی به علت مصرف فیبر بالا روز شنبه مدفوع سفت دارد.

    وجود حباب در مدفوع: در نتیجه عبور ذرات خوراک از تخمیر شکمبه و تخمیر در روده بزرگ و درنتیجه تولید گاز در روده بزرگ در مدفوع حباب وجود دارد.

    چرا مدفوع اسیدوزی شل است: وقتی اسیدوز ر میدهد بخشی از اسید لاکتیک از شکمبه فرار میکند و به روده میرسد و در نتیجه تخمیر در انتهای دستگاه گوارش نیز اسید تولید میشود که برای خنثی کردن این اسید ها روده آب جذب میکند که در  نتیجه مدفوع شل میشود.

    چرا مدفوع اسیدوزی دارای موکوس است: به علت تخمیر و تولید اسید در روده بزرگ بافت روده آسیب میبیند برای محافظت از اسید تولید شده روده موکوس ترشح میکند که این موکوس با مدفوع دفع و سبب براق شدن مدفوع میشود.

    وجود غلات در مدفوع: میتواند به علت عدم توانایی میکروب ها برای هضم در شکمبه باشد. که این امر در نتیجه عدم همزمانی پروتئین قابل تجزیه و کربوهیدرات باشد. سرعت بالای عبور از شکمبه نیز در این امر تاثیر گذار است. توجه به تامین نشاسته با توجه به سرعت تخمیر مناسب و انتخاب توری مناسب در آسیاب بسیار دارای اهمیت است. نسبت جو و ذرت نیز در کاهش وجود غلات قابل مشاهده و یا نشاسته در مدفوع تاثیر گذار است.

  • تغذیه گاوهای شیری با فول فت سویای حرارت دیده و تاثیر آن بر روی تولید شیر گاوهای شیری

    تغذیه گاوهای شیری با فول فت سویای حرارت دیده و تاثیر آن بر روی تولید شیر گاوهای شیری

    تغذیه گاوهای شیری با فول فت سویای حرارت دیده و تاثیر آن بر روی تولید شیر گاوهای شیری

     

    جیره با پروتئین بالا که حاوی انرژی بالایی نیز باشد می تواند به افزایش تولید انرژی و اسید آمینه های مورد نیاز برای تولید شیر بالا در ابتدای دوره شیرواری کمک بسزایی کند.

    فول فت سویا محتوی 23% چربی و 40% پروتئین خام که 68% آن عبوری می باشد که یکی از بهترین منابع پروتئین و چربی برای گاوهای شیری می باشد.

    اگر دانه سویا حرارت نبیند و رست نشود پروتئین آن به سادگی مورد استفاده میکروب های شکمبه قرار می گیرد.

    به همین دلیل روش های مختلفی برای فرآوری دانه سویا به منظور کاهش تخریب پروتئین آن توسط میکروب های شکمبه وجود دارد. که فرآیند رست کردن یکی از بهترین گزینه ها برای فرآوری دانه سویا می باشد.

    مطالعات نشان دادند  دام هایی که در جیره آنها فول فت سویای رست شده در مقایسه با کنجاله سویا و یا سویای خام استفاده شده بود توانسته بودند در دوره ابتدایی شیرواری شیر بیشتری را تولید کنند.

    همچنین آزمایش های متعددی در محیط in vivo و in vitro بر روی دانه سویای حرارت دیده انجام شد.

    بر اساس آزمایشات انجام شده نتایج نشان دادند که حرارت دادن دانه سویا موجب می شود که جذب لیزین از روده کوچک به حداکثر خود برسد.

    هدف از این مطالعه مقایسه مقادیر مختلف سویا و همچنین ارزیابی فرآوری سویا در درجه حرارت های مختلف و بررسی تولید شیر در گاوهای شیری در دوره ابتدایی شیرواری می باشد.

    جهت انجام این مطالعه تعداد 46 گاو هلشتاین از جیره 50% علوفه و 50% کنسانتره از روز 15 تا 119 پس از زایمان در سه گروه جیره حاوی فول فت سویای رست شده با نسبت 13%، فول فت سویای خام با نسبت 13% و کنجاله سویا 10% تقسیم بندی شدند.

    برای افزایش میزان لیزین موجود در سویا، سویا را حرارت دادیم و آنرا مورد آزمایش قرار دادیم . پس از آن مشاهده کردیم که در گروهی که سویای حرارت دیده مورد استفاده قرار گرفته بود درصد جذب لیزین از روده کوچک به طور چشمگیری افزایش یافته بود.

    نتایج این تحقیق نشان دادند که تغذیه گاوها با فول فت سویای رست شده موجب شد که تولید شیر 1/2 کیلوگرم/روز و FCM 0/5 واحد در مقایسه با دو گروه دیگر افزایش یابد.

     

    By: M. A. FALDET and L. D. SATTER, US Dalry Forage Research center

    Agricultural Research Service, USDA and Department of Dalry Science University of Wisconsin Madison, J Dairy Sci

  • ارزش تغذیه ای مخمر (ساکرومایسز سرویزیه سویه 1077) بر روی عملکرد شیرواری، ترکیب شیر و برخی از پارامترهای خونی گاوهای شیری

    ارزش تغذیه ای مخمر (ساکرومایسز سرویزیه سویه 1077) بر روی عملکرد شیرواری، ترکیب شیر و برخی از پارامترهای خونی گاوهای شیری

    ارزش تغذیه ای مخمر (ساکرومایسز سرویزیه سویه 1077) بر روی عملکرد شیرواری، ترکیب شیر و برخی از پارامترهای خونی گاوهای شیری

    امروزه مخمر ها به خصوص مخمر زنده به دلیل تغییرات مثبتی که در شکمبه دام و بهبود عملکرد آن دارند به طور گستره در تغذیه دام مورد استفاده قرار می گیرند.

    با این حال، نتایج استفاده از آن بر روی گوساله ها کمی متغییر می باشد که این امر می تواند به عوامل متعددی از قبیل ترکیب جیره، نسبت علوفه به کنستانتره، نوع علوفه، دوز مخمر استفاده شده و نحوه خوراک دهی بستگی داشته باشد.

    مطالعات متعددی نشان دادند که استفاده از مخمر در دوران آبستنی و ابتدای شیرواری به علت اثر مثبتی که بر روی تخمیر شکمبه و هضم مواد مغذی دارند، موثر می باشد.

    با این حال گزارش شده است که یکی از فاکتورهای مهم در تاثیرگذار بودن مخمر زنده مقدار cfu آن می باشد، که هر چقدر این مقدار بالاتر باشد عملکرد و کارایی آن در شکمبه دام افزایش میابد.

    مخمر زنده ساکرومایسز سرویزیه سویه 1077 با cfu بیست میلیارد می تواند به خوبی پاسخگوی نیازهای شکمبه، تثبیت pH، بهبود تخمبر و بهبود عملکرد گاوهای شیری گردد.

    تحقیقات نشان داده اند که محصولات مخمری به خصوص مخمر زنده سویه 1077 موجب بهبود فرآیند متابولیسم و تخمیر می شوند که از این طریق موجب بهبود pH شکمبه و افزایش غلظت اسیدهای چرب فرار و افزایش تعداد باکتری های سلولاتیک و همچنین افزایش سرعت تخمیر مواد فیبری در شکمبه می گردد.

    هدف از انجام این آزمایش تعیین ارزش غذایی مخمر زنده ساکرومایسز سرویزیه و عملکرد مثبت آن بر روی ترکیب و تولید شیر و فاکتورهای خونی می باشد.

    جهت انجام این آزمایش گاوهای شیری را به دو گروه جیره ای حاوی مخمر زنده و گروه فاقد مخمر زنده تقسیم بندی کردند.

    نتایج این تحقیق نشان دادند که مخمر زنده توانست بطور چشمگیری عملکرد شیرواری، درصد چربی و پروتئین شیر و همچنین لاکتوز شیر را افزایش دهد. همچنین میزان اسیدهای چرب شیر توسط مخمر زنده افزایش یافته بود.

    غلظت متیونین، فنیل آلانین، تیروزین، تریپتوفان و تائورین به طور معنی داری با افزودن مخمر زنده به جیره افزایش یافت، درصورتی که مخمر کشت شده نمی تواند همانند مخمر زنده بر روی کیفیت شیر و پارامترهای خونی تاثیرگذار باشد.

    به عنوان یک نتیجه گیری می توان این گونه بیان کرد که، مخمر زنده ساکرومایسز سرویزیه سویه 1077 دارای اثرات مثبت بر روی تولید و کیفیت شیر و بهبود عملکرد شکمبه از طریق بهبود هضم فیبر و ثبات pH شکمبه می باشد.

     

    By: Sakine Yalçın, Suzan Yalçın, Pınar Can, Arif O. Gürdal, Cemalettin Bağcı and Önder Eltan, Asian-Aust. J. Anim. Sci

  • جایگزینی سویای خام با سویای رست شده و افزایش تولید شیر در گاوهای هلشتاین

    جایگزینی سویای خام با سویای رست شده و افزایش تولید شیر در گاوهای هلشتاین

    جایگزینی سویای خام با سویای رست شده و افزایش تولید شیر در گاوهای هلشتاین

    سویا منبع اصلی پروتئین برای گاوهای شیری می باشد، که عمدتا به صورت دانه سویا مورد استفاده قرار می گیرد و قابلیت تجزیه پذیری بالایی برای گاوهای شیری دارد (حدود 65% cp).

    توجه به این موضوع مهم می باشد که استفاده از منابع پروتئینی می تواند پروتئین غیر قابل تجزیه( RUP) در شکمبه را افزایش دهد.

    جایگزینی مواد پروتئینی جیره با مواد غذایی غیر قابل تجزیه در شکمبه که غنی از RUP می باشند، می تواند جریان متابولیسم اسیدآمینه را افزایش دهد.

    مطالعات نشان دادند که جایگزینی سویا خام (RAW) با سویای رست شده (ROS) می تواند به طور چشمگیری میزان تولید شیر را افزایش دهد.

    سویای رست شده می تواند اسیدآمینه را در قالب غیر قابل تجزیه در شکمبه و قابل جذب در روده عرضه کند که این امر می تواند تولید شیر را افزایش دهد.

    با این حال تحقیقات کمی نیز اشاره به این موضوع داشتند که جواب مناسبی پس از استفاده از سویا در جیره دریافت نکرده اند، که این امر می تواند به عوامل متعددی از جمله مرحله شیردهی و یا میزان تولید شیر بستگی داشته باشد.

    علاوه بر این، بهره وری مناسب فرآیند رست کردن سویا دقیقا به زمان و درجه حرارت رست کردن بستگی دارد.

    حرارت بیش از حد می تواند هضم پروتئین و میزان در دسترس بودن اسید آمینه را در روده کوچک کاهش دهد.

    بنابراین توجه به این امر بسیار مهم می باشد که میزان تجزیه پذیری پروتئین را در هنگام فرآیند حرارت دادن مد نظر قرار دهیم.

    با این وجود، تاثیر منفی از استفاده فول فت سویای رست شده مشاهده و یا گزارش نشده است.

    هدف از مطالعه حاضر بررسی جایگزین کردن سویای خام(RAW) با سویای رست شده(ROS) بر روی عملکرد گاوهای شیری می باشد.

    علاوه بر این هدف دیگر بررسی سنتتیک تجزیه پروتئین از دو منبع سویا جهت ارزیابی موثر بودن فرآیند حرارتی جهت افزایش RUP می باشد.

    فرضیه بر این می باشد که جایگزینی سویای خام با سویای رست شده از طریق افزایش اسید آمینه غیر قابل تجزیه در شکمبه، تجزیه پذیری آن در روده عملکرد گاوهای شیری و تولید شیر را افزایش می دهد.

    جهت انجام این آزمایش دو گروه جداگانه طراحی شده بودند یک گروه سویای خام و گروه دیگر جایگزین کردن آن با سویای رست شده.

    در آزمایش یک، تعداد 22 گاو (60±175 روز شیردهی) مورد آزمایش قرار گرفتند که سطح RAW و ROS تولید 7/3 % ماده خشک بود.

    در آزمایش دو، تعداد 16 گاو (50±130 روز شیردهی) مورد آزمایش قرار گرفتند که سطح RAW یا ROS 11% ماده خشک بود.

    در هر دوی آزمایشات سویای رست شده توانست تولید شیر را 1/1 کیلوگرم در روز بدون کاهش چربی و یا پروتئین شیر افزایش دهد.

    در کل نتایج این تحقیق نشان داد که سویای رست شده نسبت به سویای خام توانست عملکرد گاو شیری و میزان تولید شیر آنرا بهبود بخشد.

     

    By: Replacement of raw soybean with roasted soybean increase milk production in Holstein cows, 2017

  • تاثیر اوره بالای جیره بر روی لقاح و یا آبستنی گاوهای شیری، متاآنالیزی جهت تعیین سطح مناسب اوره جیره

    تاثیر اوره بالای جیره بر روی لقاح و یا آبستنی گاوهای شیری، متاآنالیزی جهت تعیین سطح مناسب اوره جیره

    تاثیر اوره بالای جیره بر روی لقاح و یا آبستنی گاوهای شیری، متاآنالیزی جهت تعیین سطح مناسب اوره جیره

     

    مصرف پروتئین یک عامل بسیار مهم بالانس جیره گاوهای شیری می باشد. سطح پروتئین جیره تاثیر مهمی بر روی تولید مثل دارد، به خصوص پروتئین خام جیره میتواند بر روی سطح تجزیه پذیری پروتئین خوراک و افزایش نیتروژن اوره ای شیر یا خون و به طور مستقیم بر روی باروری و کاهش تولید مثل اثر بگذارد.

    تعادل منفی انرژی Negative energy balance (NEB) به عنوان یک چالش بسیار مهم می باشد که اکثر گاوهای شیری در دوره پس از زایمان با آن مواجه می شوند.

    جیره هایی که دارای کمبود جهت برآورد احتیاجات شکمبه هستند و یا حاوی مواد غیر قابل تجزیه می باشند، جهت تامین پروتئین گاوهای شیری دچار مشکل می باشند و نمی توانند احتیاجات دام را تامین کنند.

    اوره شاخص خوبی جهت تشخیص تعادل انرژی و یا پروتئین می باشد و یک شاخص بسیار خوبی جهت شناسایی بهره وری پروتئین جیره می باشد.

    اندازه مولکولی آن اجازه می دهد که به سادگی در تمام مایعات جابجایی داشته باشد و مقدار آن همبستگی خوبی بین غلظت آن در خون و شیر دارد.

    غلظت اوره بین شیر و خون می تواند بر روی سطح نیتروژن جیره غذایی دام تاثیرگذار باشد.

    پروتئین جیره نقش مهمی بر روی تولید مثل و افزایش CP خوراکی و افزایش تجزیه پذیری پروتئین خوراک دارد.

    افزایش میزان اوره خون و یا شیر تاثیر مستقیم بر روی کاهش لقاح، آبستنی و میزان باروری دام دارد، در صورتی که مطالعات اخیر زیاد به این جنبه توجه نکرده اند، که این رابطه همچنین بر روی فیزیولوژی دستگاه تولید مثل نیز تاثیرگذار می باشد.

    به طور خلاصه، جیره های خوراکی حاوی پروتئین به طور مستقیم با راندمان تولید مثل ارتباط دارند.

    1- افزایش NEB با تولید بالا و هزینه انرژی خوراک رابطه مستقیم دارد.

    2- مسمومیت حاصل از کاتابولیسم پروتئین می تواند بر روی تخمک و جنین تاثیرگذار باشد.

    3- جلوگیری از افزایش pH رحم پس از تخمک گذاری و تغییر یونی مایع رحمی.

    4- تغییر بر روی ترشح PGF2α از طریق بافت اندومتریوم.

    5- تغییر بر روی تحرک اسپرم.

    بخشی از تعادل منفی انرژی به وسیله پروتئین بالای جیره می باشد و بر روی تولید مثل تاثیرگذار است، که از جمله تاثیر آن بر روی IGF، LH و سطح پروژسترون پلاسما می باشد.

    جالب توجه است که به نظر می رسد تغییرات سطوح نرمال پروتئین جیره در مقایسه با سطوح بالای آن تنها بر روی کاهش عملکرد تولید مثلی تاثیرگذار می باشد.

    گاوهای شیری می توانند خود را به مدت طولانی با مصرف پروتئین قابل تجزیه آداپته کنند، در صورتی که غلظت پروتئین بالای جیره می تواند بر روی رشد جنین تاثیرگذار باشد.

    در بررسی موقعیت انتقال جنین زمانی که جیره دام اهدا کننده حاوی سطوح پروتئین بالاتری بوده، کاهش یافته است، در حالی که نتیجه این بررسی نشان داد که این موضوع با وضعیت نیتروژن اوره دامهای گیرنده ارتباطی نداشت، این موضوع نشان داد که حساسیت بالایی بین تولید مثل و درصد گیرایی تلقیح مصنوعی و سطح پروتئین جیره وجود دارد.

    پیشنهاد می شود که مدت زمان قرارگرفتن دام در معرض پروتئین بالای جیره مورد بررسی دقیق قرار گیرد و سطح نیتروژن اوره ای شیر یا خون به عنوان ملاک تشخیص وضعیت نیتروژنی دام ارزیابی گردد.

    بسیاری از مطالعاتی که سطوح مختلف پروتئین جیره و ارتباط آنرا با تولید مثل مورد بررسی قرار دادند، نیتروژن اوره ای شیر یا خون را به عنوان ملاک ارزیابی وضعیت نیتروژنی دام قرار دادند.

    این مطالعات به طور خاص جهت ارتباط بین غلظت اوره و باروری و لقاح طراحی نشده اند و نتایج آنالیز آنها تا به حال ناهمگن بوده و تفاوت داشته اند، بنابراین سطح آستانه اوره در این تحقیقات مبهم بوده است.

    بررسی این تحقیقات بر روی حد آستانه استفاده از اوره و تاثیر آن بر روی کاهش باروری متمرکز نبوده، این عدم توجه مربوط به این موضوع می باشد که در این مطالعات حتی سطح کتوز نیز مورد سوال قرار گرفته است.

    یک بررسی انجام شده نشان داد که تحقیقات بسیار اندکی در مورد این موضوع انجام شده است و فقط چند تحقیق بسیار اندک بر روی تاثیر آن بر لقاح انجام شده است.

    محققان در بررسی دیگری نشان دادند که سطح نیتروژن اوره ای شیر و خون و همچنین نیترات اوره ای پلاسما بر روی باروری نیز تاثیر گذار است.

    مطالعات دیگری نیز در مورد عملکرد تولید مثلی اوره را ارزیابی نکردند اما پروتئین غذا را مورد بررسی قرار دادند.

    هدف این مقاله ارائه یک متاآنالیز در مورد ارتباط بین مقدار اوره ای شیر و خون و عملکرد آن بر روی تولید مثل و ارائه یک سطح آستانه استفاده از اوره در جیره می باشد.

    این متاآنالیز شامل 61 مدل مختلف که از 21 مقاله انتخاب شده اند می باشد، که حد استفاده اوره در مدل های مختلف بر اساس مرحله 1 mM مورد بررسی قرار گرفته.

    متاآنالیز نشان داد که وقتی که سطح اوره ≥420 mg/L شیر در مقایسه با مقادیر کمتر بوده، باروری و تخمک گذاری 43% کاهش یافته بود، همچنین نتایج نشان دادند که ممکن است یک رابطه موثری بین غلظت اوره بالا و درصد آبستنی و یا زنده مانی جنین زمانی که دام در معرض نیتروژن بالای جیره قبل از تلقیح مصنوعی در مقایسه با بعد از آن قرار گرفته باشد را دارد.

     

    By: D. Raboisson,1 A. Albaaj, G. Nonne, and G. Foucras, J. Dairy Sci. 2017

  • تولید و ترکیب شیر، عملکرد تخمدان و ترشح پروستوگلاندین در گاوهای شیری با استفاده از مکمل امگا 3

    تولید و ترکیب شیر، عملکرد تخمدان و ترشح پروستوگلاندین در گاوهای شیری با استفاده از مکمل امگا 3

    تولید و ترکیب شیر، عملکرد تخمدان و ترشح پروستوگلاندین در گاوهای شیری با استفاده از مکمل امگا 3

     

    راندمان تولید شیر در جهان به طور چشمگیری افزایش یافته است که علت آن برتری ژنهای دامها طی 25 سال گذشته می باشد.

    اگر چه این موضوع با میزان خطای 1% در اولین سرویس باروری همخوانی دارد. برخی از این خطاها و یا کاهش ها می تواند به طور مستقیم بر روی افزایش تولید شیر و تعادل منفی انرژی در اوایل شیردهی تاثیرگذار باشد.

    با این حال، تغییرات قابل توجهی نیز در جیره غذایی دامها صورت گرفته است، به ویژه افزایش تمایل به استفاده از چربی جهت افزایش غلظت انرژی کنستانتره.

    مطالعه حاضر به منظور تاثیر امگا 3 بر روی ترکیب اسید چرب و طعم گوشت گاو صورت پذیرفت.

    استفاده از مکمل چربی می تواند بر روی باروری تاثیرگذار باشد، زیرا اسید چرب (FA) از طریق کلسترول و هورمونهای استروئیدی پیش نیاز ساخت پروستوگلاندین می باشد و همچنین اسید چرب می تواند عملکرد تخمدان را تحریک کند.

    دو نوع اصلی اسیدهای چرب ضروری به نام امگا 3 و امگا 6 می باشند که می تواند باروری را تحت تاثیر خود قرار دهد و آنرا بهبود بخشید.

    منبع اصلی امگا 6 اسید لینولئیک (C18:2n-6) می باشد، که به آراشیدونیک اسید (C20:4n-6) تبدیل می شود که پیش ساز پروستوگلاندین می باشد مثل PGF3α می باشد.

    رقابت بین امگا 3 و امگا 6 جهت سنتز پروستوگلاندین می باشد، این بدان معنا است که افزایش امگا 3 می تواند موجب تحریک پرستوگلاندین گردد.

    در بسیاری از موارد پروستوگلاندین تریونیک دارای فعالیت بیولوژیکی پایین تری نسبت به پروستوگلاندین دیونیک می باشد، که این موضوع می تواند به صورت مستقیم بر روی باروری تاثیرگذار باشد.

    درمان هایی که موجب تخریب تخمدان و اندومتریوم می شوند، استفاده از PGF3α میتواند به کاهش مرگ و میر جنین کمک کند.

    شواهدی وجود دارد که تفاوت اثر آلفا لینولنیک اسید و امگا 3 روغن ماهی (EPA, DHA, C22:6n-3) بر روی سنتز ایکوزونوئیک اسید می تواند به دلیل اختلاف در نحوه استفاده از این فاکتورها در غشاء سلولی می باشد.

    چربی های اضافی همچنین می تواند کل سنتز پروستوگلاندین را از طریق تاثیر بر روی فعالیت پروستوگلاندین سنتتاز کاهش دهد.

    افزایش علاقه مندی به ارتقاء سطح امگا 3 در گوشت و شیر دام به دلیل منفعت و سود رسانی آن بر روی سلامت انسان می باشد.

    روغن و یا بذر کتان را می توان به عنوان منبع عالی تامین کننده امگا 3 استفاده کرد که غنی از آلفالینولنیک اسید( C18:3n-3) می باشد.

    فرضیه این آزمایش این بود که تغییر جیره با یک منبع عالی از امگا 3 بر روی توسعه فولیکول تاثیر گذار می باشد، همچنین اثرات تغذیه امگا 3 و 6 بر میزان مصرف خوراک، تولید شیر، هضم و همچنین ترکیب آن تعیین شد.

    ما همچنین سطح کلسترول پلاسما را کنترل کردیم، زیرا این مورد می تواند توسط مکمل چربی تاثیر پذیر باشد و آنها پیش سازهای استروئیدوژنز تخمدان می باشد.

    مصرف خوراک و عملکرد شیرواری در بین گروهها مشابه بود، اما در دامهایی که جیره آنها شامل روغن ماهی بود کاهش چربی شیر و درصد پروتئین شیر مشاهده شد.

    در گروه دامهایی که جیره آنها حاوی بذر کتان بود درصد آلفا لینولنیک به صورت چشمگیری افزایش یافته بود، این امر نشان می دهد که پتانسیل بالایی برای آلفالینولنیک اسید بر روی شیر وجود دارد، همچنین افزایش ارائه آلفالینولنیک به دام ها موجب افزایش ایکوزاپنتانوئیک در شیر می شود.

    نتایج ما نشان می دهد که هنگامی که دامها سطح بالای آلفالینولنیک اسید را دریافت کردند میزان باروری آنها بهبود چشمگیری یافت.

    By: H. V. Petit, R. J. Dewhurst, N. D. Scollan, J. G. Proulx, M. Khalid, W. Haresign, H. Twagiramungu, and G. E. Mann, J. Dairy Sci

  • شیوه های مدیریت باروری و عملکرد گله های گاوهای شیری کانادا با استفاده از سیستم خودکار (مانیتورینگ)

    شیوه های مدیریت باروری و عملکرد گله های گاوهای شیری کانادا با استفاده از سیستم خودکار (مانیتورینگ)

    شیوه های مدیریت باروری و عملکرد گله های گاوهای شیری کانادا با استفاده از سیستم خودکار (مانیتورینگ)

    هدف این تحقیق توصیف ویژگی های استفاده از سیستم خودکار automated activity-monitoring (AAM) و مقایسه عملکرد آن با سیستم تولید مثلی بر اساس تلقیح با برنامه قبلی timed artificial insemination (TAI) می باشد.

    پیداکردن دقیق و شناخت استروس و فحلی در گله های گاوهای شیری یک چالش طولانی مدت می باشد.

    اگر میزان تشخیص بالایی از شناخت فاز استروس به دست آید، برنامه های تولید مثلی بر اساس فاز استروس می تواند منجر به یک تلقیح مصنوعی عالی و با سطح مناسب گردد که کاملا با پروتکل ها منطبق می باشد.

    راندمان تشخیص فاز استروس یا فحلی در بیشتر گله های گاوهای شیری شمال آمریکا مطلوب نیست و با مشکل روبرو می باشد.

    بیشتر تمرکز ها بر روی برنامه هایی می باشد که فرآیند پیش بینی فحلی و تلقیح مصنوعی دام را تسهیل می کند، به عنوان مثال فرآیند بهینه سازی تخمک گذاری بدون تشخیص فحلی.

    جالب توجه است که با وجود کارایی برنامه های زمان تلقیح، تعداد زیادی از گله های گاوهای آمریکای شمالی به عنوان بخشی از برنامه های مدیریت تولید مثل خود، از جمله استفاده از تشخیص فاز استروس و ترکیب آن با برنامه تلقیح، از طریق تشخیص فحلی به صورت دیدن و یا استفاده از برنامه تلقیح استفاده می کنند.

    تکنولوژی مدرن و دقیقی شامل سیستم مانیتورینگ خودکار automated activity- Monitoring (AAM) وجود دارد که می تواند به صورت موثر و معقول به تشخیص فاز استروس گاوهای شیری کمک کند.

    مطالعات نشان می دهند که استفاده از سیستم AAM موجب موفقیت و بهبود باروری گله های گاوهای شیری می شود، اما عوامل فردی و انفرادی می تواند حساسیت سیستم AAM را برای تشخیص فاز استروس تحت تاثیر خود قرار دهد.

    جهت انجام این آزمایش گله های گاوهای شیری در شرایط فری استال و واقع در منطقه انتاریو غرب کانادا و در بین ماهای آوریل و جولای بودند.

    در اولین بررسی که عملکرد باروری را در یک گروه با سیستم AAM و یک گروه به صورت تصادفی همراه با برنامه تلقیح مصنوعی در آمریکای شمالی را بررسی کردیم که تفاوتی را در زمان بارداری مشاهده نشد.

    اما عملکرد مشابهی در یک آزمایش در 2 مزرعه گاوهای شیری گزارش شد و در مطالعه ای که 3 گروه با همدیگر مقایسه شدند که ترکیبی از پروتکل AAM و برنامه تلقیح برای اولین بار در مزرعه گاوهای شیری در ایالات متحده آمریکا بود.

    به طور متوسط عملکرد رحم در روز 21، تلقیح و لقاح مورد بررسی قرار گرفت، که تفاوتی در بین گروهها مشاهده نشد، که در گروه با سیستم مانیتورینگ 39/18 و 50% و در گروه با برنامه تلقیح 38/17 و 49% بود.

    اما در گله ای که دارای سیستم مانیتورینگ بودند درصد خطای باروری 15 تا 17% و در گروه با برنامه تلقیح 42 تا 50% گزارش شده بود.

    گاوها دو بار در روز تلقیح شدند که در گروه با سیستم مانیتورینگ گاوها دارای هشدار دهنده فحلی بودند که اغلب بین 7 تا 12 ساعت بعد از فحلی هشدار میداد. نتایج این تحقیق نشان داد که استفاده از سیستم AAM می تواند عملکرد باروری و تولیدمثلی را در گله های گاوهای شیری نسبت به تلقیح با برنامه قبلی بهبود دهد و موجب افزایش آن شود.

    اولین هدف این مطالعه، توصیف ویژگی ها و خصوصیات سیستم های مانیتورینگ تشخیص فحلی بود.

    هدف دوم مقایسه عملکرد باروری سالانه قبل و بعد از استفاده از سیستم مانیتورینگ می باشد.

    هدف نهایی این مطالعه توصیف عملکرد باروری گاوهای شیری کانادا در زمینه تولیدمثل با استفاده از سیستم مانیتورینگ و مقایسه آنها با گروهی که از سیستم تلقیح بدون مانیتورینگ استفاده کردند بود.

     

    By: R. C. Neves and S. J. LeBlanc, J. Dairy Sci